وداع آتشين
مي روند
مي ميرند و هرگز درس نمي گيرند
اين يكي آمد و ان يكي رفت
به كجا
قبرستان
فحش نيست
قصه تلخ زندگيست
زندگي هايي كه بودشان تلخ و نبودشان هم تلخ است
گفته بودم مي روي
اما باور نداشتي
التماس هاي من دامنگير نشد
و تنها از همه ي بدبختي ها يك خاطره ماند
كه از قضا آنهم تلخ است
او مي گويد قصه ي تو تمام شده
اما من مي دانم شرمندگي ها هر روز مهمان سفره ماست
ميزي سوخت و آتش گرفت و دودش را آسمان در همه ي سينه ام فشرد
چه غمي بود بودن تو و چه غمي هست رفتن تو
تا هستي آزاري، اذيتي
و وقتي هم مي روي ديگري پا جاي پاي تو مي گذارد
تمام قوانين زمين در ميزت پنهان است و تو رفته ايي
چه ظلمي كرديد
و چه حلاليتي طلبيدي
چقدر مضحك است رفتار بي شرمانه تو
چه زيبا قامت زشت سيرتي بودي در بلنداي ميز رياست
چه جاده صاف كن مقتدري بودي براي تحميل زور و بي قانوني بر زير دستان
شما همه مي خنديد چون هنوز حسابهايتان پر بود
اما چقدر خنده هاي دردناك شما را تحمل كرديم
چرا كه سيزدهم ماه حقوقمان تمام شده و زمين و زمانمان سنگ شد
اينجا هر روز نحس است
عجوزه هاي موي سپيد
مديران نامحبوب
يكي كم شد اما داغ همان داغ است
الهي كه همه ي آنهايي كه فلاكت را ترجمه كرده اند به فلاكت بيفتند.
مي ترسم روزي مدير شوم
و مجبور شوم املاي غلط بنويسم
تا شايد مديرم گردان فراز شود
و اين املاي غلط همه ي يادگار من به دوران باشد.
املاي غلط من مي شود
سفره ي خالي
اشك كودك
محروميت از تحصيل
طلاق
درد
داغ
افسوس
چه ميز آتشيني
چه جهنم سوزاني
چقدر شگفت است كه تو توقع كادو داشتي
هرچند گرفتي.
تاج پادشاهيت شكست
و خودت بي تاج و بي پناه شدي درست مثل همه ي آنهايي كه در مقابلت بي پناه بودن
و تو خواهي مرد
چه مردن كثيفي
آنها هم كه به تو هديه دادند خواهند مرد
چه لجن زاري شود آنجا
نظرات شما عزیزان: